دو بال پرواز
این روزها خسته تر از آن میشوم که دست و دلم پی نوشتن برود... من هم که بخواهم بنویسم زمان مجالی برایم نمیگذارد...دیگر بیشتر از نوشتن باید حرف بزنم و حرف زدن با یک مسافرکوچولوی شیرین عالمی دارد که دیگر خستگی را از تن و جانم بیرون میکند....دیدن یک لبخند کافیست که احساس کنم روی شانه هایم دو دو بال پرواز دارم.... و من همه این خستگیها را به عالمی نمیفروشم.......