خلوت شبانه
عزیزک مامان ... این اولین مطلبیست که برایت مینویسم و این در حالیست که من وتو خلوت شبانه ای را با هم وخدایمان ترتیب داده ایم... امشب اولین شب از شبهای قدر است و چه سعادتی که امسال تو در کنار منی...ومن تورا با تمام وجودم حس میکنم وقلب من وتو در این شب عزیز باهم می طپد و این برای من حال عجیبی را به ارمغان می آورد. عزیزکم... بابایی رفته مراسم احیا و من و تو در خانه تنهاییم... سال پیش را به یاد می آورم که شاید هرگز فکرنمیکردم ٣٦٥ روز بعد از آن در این حال و احوال کنونی باشم ولی امسال تو را در سال بعد مجسم میکنم که در آغوش من جا گرفته ای و این شب را به گونه ای دیگر در کنار هم سپری میکنیم... امسال هرچه باید به خدا بگویم تماما شکر وسپاس ا...