امین محمدامین محمد، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

شازده کوچولو

خلوت شبانه

عزیزک مامان ... این اولین مطلبیست که برایت مینویسم و این در حالیست که من وتو خلوت شبانه ای را با هم وخدایمان ترتیب داده ایم... امشب اولین شب از شبهای قدر است و چه سعادتی که امسال تو در کنار منی...ومن تورا با تمام وجودم حس میکنم وقلب من وتو در این شب عزیز باهم می طپد و این برای من حال عجیبی را به ارمغان می آورد. عزیزکم... بابایی رفته مراسم احیا و من  و تو در خانه تنهاییم... سال پیش را به یاد می آورم که شاید هرگز فکرنمیکردم ٣٦٥ روز بعد از آن در این حال و احوال کنونی باشم ولی امسال تو را در سال بعد مجسم میکنم که در آغوش من جا گرفته ای و این شب را به گونه ای دیگر در کنار هم سپری میکنیم... امسال هرچه باید به خدا بگویم تماما شکر وسپاس ا...
29 مرداد 1390

درددل بابایی

باباجونی پسرگلم سلاااااام مامان لوسترت امروز خیلی دوست داشت که دوباره برات خرید کنه اما دیروز کلی برات لباس خریده بود منم به مامانت گفتم بذار پسرگلم به دنیا بیاد تا لباس خوشگل نازناز مد روز براش بخرم. قربونش برم خداحافظ بابایی ...
29 مرداد 1390