4 ماهگی تا 7 ماهگی و یک عالمه عکس
عکسهای جامونده از ماهگرد4 و5 امین محمد
و نگاهی پر از .............
به خدا الان برام زوده وایتم خودم بعدا یاد می گیرم...
این منارجنبانه من خودم ساختمش آخرم وایستادم باهاش یه عکس بگیرم...هییییییییی
آفتاب زوم کرده تو چشمای من اونوقت هی میگن امین محمد بخند مامان بخند بابا... خودتون می تونید؟!
و این هم کدخدا امین محمد در باغ شمال
شازده کوچولو در اولین سفر دو نفره اش با مامان بهی به خیابان اونم با کالسکه...
آدم نمیتونه دو کلام خصوصی حرف بزنه.....
چایی هرکی خواست به من بگه....
باید یه نقشه ای بکشم که این مامان خانوم از این جلو نشستن دست برداره....اوهوم
امین محمد خوش اخلاق لحظه ای که از خواب بیدار میشه.... همیشه لبت خندون مامان
میخوام برم بیرون خوشحالم.برای همین چشمام برق میزنه
آخه من به این خوشگلی سشوار میخوام چیکار....موهام و خراب کردی ماماااااااااااااان
وقتی با کله بری تو غذا.....
این امتحانام تموم بشه یه نفس راحت می کشم
آخ دیگه خسته شدم حالا یه کم نرمش کنم انرژی بگیرم...1 2 3 4
وقتی میشه درازکشید و با پا کارارو انجام داد چرا به خودم سختی بدم دستمو دراز کنم...
واااااااااااای دوچرخه سواری هم عالمی داره ها
و این هم امین محمد و مهربونترین پدربزرگ دنیا وقتی برای اولین بار دوتایی نون خریدن...پربرکت باشه ایشاا...
باز امین محمد قاشقشو گم کرد شد خاله ریزه...
اگه گذاشتن یه چرت بزنیما...حتما باید وری وری نگاتون کنم!!!!!!!
ااااااااااااه اعصاب نمیزارن که....
دیگه نمیدونم چطوری بخوابم.... همه مدلارو امتحان کردم مونده این... ببینم چطوریه!!!!
به این میگن یه خواب مرغوب....
و شاید لحظه ها تکرار می شوند.... امین محمد و مامان بهی