اولین نامه عمه جونی به امین محمد جونی
سلام عمه جون این اولین باره که دارم برات چیزی مینویسم ... الان داره از آسمون برف میاد عمه جون منم داشتم دنیا میومدم برف میومد اما اخه الان آبان ماهه و این خیلی شگفت انگیزه الان سرم وگذاشتم رو شکم مامانی و گفتم امین محمدجون واسه عمه دعا کن که فردا مدارس تعطیل باشه .......عمه هنوز دبیرستانیه....راستی بعدازظهر چند روز قبل نشسته بودم و به مادرجونی میگفتم امین محمد به دنیا بیاد من اصلا یک هفته مدرسه نمیرم بعد یهو پدرجون عصبانی شد و گفت اصلا نرو چطوره بقیه هم که اعتراضشون و به نرفتنم اعلام کردن ولی عمه جون بین خودمون بمونه من نمیخواااااااااااااااام بررررررررم چون دلم طاقت نمیاره تا سه بعدازظهر صبر کنم....