خونه تکونی برای ورود شازده پسر

سلام جیگر مامان

تقریبا سه ساعت پیش بود که مادرجون و پدرجون و خاله آذی رفتن و ما دوباره خودمون موندیم و خودمون...  مادرجون که از هفته پیش پنجشنبه اومد پیشمون....

بابایی و پدرجون کلی اتاقها رو تمیز کردن و همه جا رو شستن که خونه برای ورود شما مثل دسته گل باشه... باید قدرشون و بدنی و حتما بعدها براشون جبران کنی.........

تو این یک هفته که مادرجون اینجا بود بهمون خوش گذشت آخه حضورش قوت قلب خوبیه اما همه ناراحتیه من اینه که الان خودش به خاطر ما اذیت میشه و کمردرد میگیره....راستی مادرجون داره برات یه سرویس بافتنی خوشگل میبافه ..ازالان میدونم چقدر با اون لباسا خوردنی میشی

من و تو از همین جا دستهای مهربون و زحمت کشش و هزاربار میبوسیم

خلاصه بعد از یک هفته کار و تلاش و خونه تکونی امروز کارای اصلی تموم شد اما هنوز یه خورده ریزه کارایی هست که مامان نم نم انجام میده که شما آقا پسر گل اذیت نشی....

هنوز اتاقت ونچیدم آخه میگم کثیف میشه اما میگم نکنه گل پسرم واسه اومدن عجله کنه بی اتاق بمونه .... هزارتا فکروخیال میکنم...قضیه نیومدن دکترنادری به بیمارستان کلی ذهنم ومشغول کرد و کلی استرس گرفتم ...به سختی و با کمک خاله مینو از دکتر کرم نیا وقت گرفتم حالا فردا صبح ساعتد 9 باید بریم پیش دکتر...خداکنه همه چی خوب پیش بره آخه برای مامان خیلی مهمه که شما هم دکترت خوب باشه هم بیمارستانت...چون سلامتی شما شازده پسر برای مامان و بابا مهمترین چیزه....

عزیزکم اگه قرار باشه شما 16 آبان دنیا بیای فردا میشه دقیقا یک  ماه که به ورود شما به دنیای جدید باقی مونده...امیدوارم این یک ماه هم خوب بگذره تا من و بابایی بالاخره بتونیم تو رو با خیال راحت به آغوش بگیریم... فقط خدا میدونه من چی میگم....مثل همیشه امید به خودش