بدون عنوان
امین محمد در ماهگرد دوماهگی
عزیزدلم تو ابن روز خونه مادرجون عصمت بودیم. من برات کیک پختم اما یهو مهمون اومد و حواس من یه کم پرت شد و کیکت این شکلی شد...
ا
امین محمد در یک روز برفی
من نخوام با خیابون برفی عکس بگیرم کیو باید ببینم...آخه له شدم واااااااااااااااااای
امین محمد بعد از یک ماساژ حسابی...
آخه من نمیدونم این مامانم چه اصراری داره هی منو دمر بندازهههههههههههههههه
خسته شدم یکی به دادم برسه...
امین محمد و اسباب بازی هاش
من از این خرسه میترسم... ماماااااااااااااااااااااااان
اینم دوست جون امین محمد...دارم با دوستم خصوصی حرف میزنم لطفا فضولی نکنید
خواب معصومانه یک فرشته کوچولو....ای کاش ما هم میتونستیم یک باردیگه اینطور آسوده بخوابیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی