واکسن دوماهگی
پسر عزیزم
یکشنبه واکسن دوماهگی شمارو زدبم ...دکتر گفت که ممکنه تب کنی و باید خیلی مواظبت باشم
خاله شکوه هم گفت که بهتره تنها نباشی چون ممکنه خیلی بیقراری کنی برای همین من و بابایی تصمیم
گرفتیم که بریم خونه آقاجون تا من هم کمک داشته باشم.
روز اول خیلی گریه و بیتابی کردی...من هرکاری از دستم برمیومد برات انجام دادم که آرومتر بشی خداروشکر
اصلا تب نکردی و همین باعث شد حالت زودتر خوب بشه .شب تا صبح خیلی بیدارشدی ولی دیگه گریه
نمیکردی... انگشت منو گرفته بودی و هرچنددقیقه ای میدیدم که یهوتکون میخوری و انگشت منو هم فشار
میدی انگار که یهو دردت میگرفت و بعد چنددقیقه دوباره به خواب میرفتی...
روز دوم یعنی دیروز حالت خیلی بهتر شد فقط گاهی بیتابی میکردی...
و الان هم روی پای مامانی دراز کشیدی و چشم دوختی به پاندول ساعت و داری یه کم غرغر میکنی... قربون این غرغر کردنات بشم من