آوردن سرویس خواب شازده کوچولو
شازده کوچولوی مامان و بابا
مبارکت باشه عزیزم...سرویس تحت خوشگلت و میگم که مادرجونی و پدرجونی زحمت کشیدن و برات خریدن و امشب برات آوردن خونه....نمیدونی خونه چه شکلی شده...شلم شوربایی برپاست که نگو و نپرس اما من و بابایی تو همین شلوغی بهشون نگاه میکنیم وکلی حض میکنیم...
بابایی که وایستاده بودو کنار تختت و تکون تکونش میداد و برات لالایی میخوند....منم بهش میگفتم آرومتر الان پسرم از خواب میپره....
امروز روز خوبی برامون بود...رفته بودیم سونوگرافی و خداروشکر دکتر از سلامتی تو برامون گفت و آرامش ما چند برابر شد...امیدوارم خدا هیچ وقت این آرامش و ازمون نگیره...
فردا قراره عمه فاطمه بیاد اینجا تا کمی اتاقت و برای چیدن آماده کنیم تا آخر هفته که مادرجون اینا بیان همه چی و کامل کنیم...
دل تو دلم نیست که زودتر تو رو توی تختت ببینم که در کمال آرامش به خواب فرشته ایت رفتی و اون وقته که میتونم با خیالی آسوده لحظه هامو بگذرونم ... تا اون روز برای حضورت لحظه شماری میکنم.
میبوسمت هزاران بار