جهازبرون خاله مینو
سلاااااااااااااام عزیز دل مامان
عسلم چند روزی اومدیم پیش مادرجون اینا بمونیم ... اینجا همه حواسشون به من و تو هست و دارن خیلی لوسمون می کنن....اما تنها غم من وتو اینه که بابایی پیشمون نیست و ما خیلی دلمون براش تنگ شده....اما باباجون گفته که هر وقت خواستیم زنگ بزنیم زودی بیاد پیشمون...
هنوز معلوم نیست چند روز اینجا بمونیم آخه تازه جهازبرون انجام شده و کلی کار دیگه مونده... اما خودمونیم من وتو همش داریم استراحت میکنیم...
دیروز همه جهاز خاله مینو رو بردیم امروز هم رفتیم یه کم چیدیم وتو هم همه جا با مامانی حضور داشتی...
خونه خاله مینو و عمو سهیل خیلی خوشگل شده....عمو سهیل گفته که بعدها برای تو مدادرنگی میخریم تا تو برای گلهای رو دیواره خونه اشون برگهای سبز بکشی
البته عمو سهیل چون خیلی مهربونه اینارو میگه اما من میدونم که پسرگلم از این کارا نمیکنه
الان تو خونه مادرجون اینا همه دارن میخوابن آخه ساعت 4 ظهره و همه خسته ان...منم برم یه کم استراحت کنم که خسته نشیم....آخه عصری دوباره باید بریم خونه خاله جون....میبوسمت هزارتا