امین محمد در قورقورک
قورقورک قریه ایست فوق العاده زیبا که مزار خواننده محبوب من فریدون فروغی در اونجا واقع شده و از امین محمد این عکسای خوشگل و اونجا گرفتیم. ...
شازده کوچولو و عکسهای جدید
آخی بالاخره رسیدم به شصت پام خیالم رااااااااااااااااااحت شد امین محمد نگراااااااااااااااان وای که لم دادن تو آفتاب چه مزه ای داره آخه توروخدا ببینید که مثل من موهاش خدادادی مدل دار در میاد اونم مدل دیزلی...ههههههه بالاخره منم تاب بازی کردم...هوراااااااااااااا ...
فقط به خاطر خاله سیم سیم جونم
خاله سیمین جون مامانو ببخش که دیر عکس میذاره آخه خیلی فرصت پیدا نمیکنه اما اینارو مخصوص به خاطر شما گذاشتیم....بوووووووووووووووووووووس آدم اختیار دست خودشم نداره از دست این مامان و بابا باید برم زیر پتو یواشکی دست بخورم اینجا امین محمدو پشت به تلویزیون گذاشتم که نتونه نگاه کنه اما مثل اینکه اون از من زرنگتره!!!!!!!!!!! پسری خیلی کتاب و دوست داره.... قربونت بشم که تو خواب و بیداری همش مشغول دعا و آرزویی.... خاله جونم این عکسا مال دوماه پیش یعنی سه ماهگیمه مامان قول میده زود زود عکسای جدیدترم و بذاره آخه من خیلی بزرگتر شدم اما از دست این مامان.... ...
شروع کلاسهای دانشگاه
پسر عزیزم دو روزه که کلاسهای دانشگاه مامان شروع شده و بابایی مهربون از سرکار میاد خونه و شمارو نگه میداره سرکلاس خیلی دلم برات تنگ میشه و تا بیام خونه ده بار عکست و نگاه میکنم. بابایی میگن که شما پسر خیلی خوبی بوده و اذیتش نکردی ... ممنون از بابا جون و شما که به مامان کمک میکنید تا راحتتر درس بخونه...
عکسهای سه ماهگی پسری
وقتی دوماد ذوق میکنه... بابا من نمیخوام زن بگیرم مگه زورههههههههه ... وقتی دوماد خودش و به خواب میزنه.... قربون این دوماد پستونکی بشم من ...
سه ماهگی شازده کوچولو
شازده کوچولوی عزیز سه ماهگیت مبارک...باورم نمیشه که به همین زودی سه ماه گذشت .... به روزهای اول که فکر میکنم خنده ام میگیرد که چطور تصور میکردم تا یک ماهگی تو خیلی مدت زیادی طول میکشه... فکرمیکردم یعنی میشه من عید و ببینم و حالا تقریبا یک ماه بیشتر به عید نمونده و تو هر روز تغییر میکنی... دستت که مدام توی دهنته...آب دهنت که مثل آبشار روونه...جغجغه هاتو خیلی دوست داری و کافیه یکی از دستت بگیردشون دیگه گریه امانت نمیده.... اما خوابت و شیرت کمتر شده و همش دوست داری بغلم باشی...طوری با چشمات دنبالم میکنی که دلم واسه نگاهت پرپر میزنه ... عزیزدلم طبق رسممون برای ماهگرد سه ماهگیت کیک پختم و چندتا عکس خوشگل ازت گرفتم شک...
بدون عنوان
امین محمد در ماهگرد دوماهگی عزیزدلم تو ابن روز خونه مادرجون عصمت بودیم. من برات کیک پختم اما یهو مهمون اومد و حواس من یه کم پرت شد و کیکت این شکلی شد... ا امین محمد در یک روز برفی من نخوام با خیابون برفی عکس بگیرم کیو باید ببینم...آخه له شدم واااااااااااااااااای امین محمد بعد از یک ماساژ حسابی... آخه من نمیدونم این مامانم چه اصراری داره هی منو دمر بندازهههههههههههههههه خسته شدم یکی به دادم برسه... امین محمد و اسباب بازی هاش من از این خرسه میترسم... ماماااااااااااااااااااااااان اینم دوست جون امین محمد...دارم با دوستم خصوصی حرف میزنم لطفا فضولی نکنید &n...